چرا پس از استخدام احساس میکنید دیگر روحیه ندارید و چگونه باید بر این احساس غلبه کنید؟
هنگامی که قصد داریم خود را در مسیر شغلی جدیدی قرار دهیم و کار جدیدی را آغاز کنیم، همیشه پر از هیجان و شوق هستیم. این موقعیت درست مانند زمانی است که یک هنرمند جلوی بوم نقاشی میایستد و میخواهد نقاشی خود را شروع کند و از چیزی که جلوی رویش قرار دارد لذت میبرد.
اما پس از پیدا کردن کار آزادی خود را از دست رفته میبینیم. در این موقعیت است که در سراشیبی روحیه و شور و شوق قرار میگیریم. قبل از این که بدانیم چه باید بکنیم، زندگی کاری ما کسل کننده و ناخوشایند شده است.
در این مقاله سه دلیل را بررسی خواهیم کرد که چرا ما اینگونه روحیه و اشتیاق خود را از دست میدهیم و همچنین راههای بازگشت به زندگی نرمال را نیز بیان خواهیم کرد.
از سعی برای نجات جهان دست بردارید
غالباً، بسیاری از ما مسیر شغلی خود را تحت تأثیر حرفهای دیگران انتخاب میکنیم و فراموش میکنیم که باید به دنبال آن شغلی باشیم که الهام بخش ما است. بدون این آگاهی، ما نمیتوانیم تشخیص دهیم آیا راهی را انتخاب کردهایم و اهداف شغلی ما واقعاً با شور و اشتیاق ما همسو است یا تنها انگیزه ما برای انتخاب این شغل این بوده است که تصدیق دنیای اطراف خود را به دست آوریم.
وقتی به جای اینکه به دنبال این باشیم که چگونه دوست داریم باشیم، به دنبال این باشیم که چگونه باید باشیم، در نهایت ایدهها، روشها و فرصتهایی را جذب میکنیم که ما را محدود میکنند.
بسیاری از ما با امید زیاد و قلبی بزرگ خود را در کار غرق میکنیم. ما میخواهیم جهان را نجات دهیم، مردم را شفا دهیم، این را برطرف کنیم و آن را اصلاح کنیم.
عقاید نجات دهنده بیشتر از آن است که ما تصور کنیم. از طریق فشارهای مذهبی یا اجتماعی، معمولا به این باور میرسیم که ارزش ما به توانایی ما در نجات دیگران بستگی دارد. در نتیجه، ما ممکن است کار “خیرخواهانه” را انتخاب کنیم و خود را با مشکلات جهانی درگیر کنیم. به عبارت دیگر، به جای اینکه در کارهایی که واقعاً ما را با انگیزه میکنند خود را مشغول کنیم، از حرفه خود به عنوان مکانیزمی برای جبران احساس کمبود یا رفع مشکلات شخصی خود استفاده میکنیم.
کار، صرف نظر از وظیفهای که انجام میدهیم، در نهایت فرصتی برای گسترش و تکامل است. به جای استفاده از شغل خود برای رفع مشکلات گذشته خود استفاده کنیم، باید مشکلات خود را در گذشته خود حل کنیم تا دیگر این مسئله در شغل رؤیایی ما تداخل ایجاد نکند.
خودشناسی داشته باشید
حرفه ما توسعه دهنده ما است. صرف نظر از ماهیت کار ما، کار ما بخش بزرگی از زندگی ما را تشکیل میدهد و برای ما درسهای زیادی برای آموختن دارد.
مسئولیت پذیری در مقابل خودمان از گامهای اساسی در جهت داشتن یک شغل الهام بخش است. وقتی ما به تواناییها و هر آنچه داریم مهر تأیید بزنیم، بسیار آسانتر میتوانیم مشخص کنیم که چه کاری واقعاً ما را هیجان زده میکند و چگونه میتوانیم نبوغ ذاتی خود را کشف کنیم.
بی حوصلگی وقتی ایجاد میشود که خودشناسی و توسعه فردی را انجام ندهیم. اگر ما (یا دیگران) متوجه شویم که “هر آنچه میگوییم را عمل نمیکنیم”، این نشان دهنده این است که از هدف خود دور شدهایم و شغلی که داریم به هیچ عنوان نمیتواند ما را خوشحال کند.
مسئولیت پذیری در مقابل خودمان، همچنین به ما کمک میکند تا برای خودمان حد و مرز تعیین کنیم و بین آنچه متعلق به ما و دیگران است تمیز قائل شویم.
وقتی در مورد خودمان نقطه ضعف داریم – مواردی درون خودمان که دوست نداریم به آنها توجه کنیم – این میتواند در کار ما بسیار تأثیر بگذارد و حتی برخی افراد هستند که این نقاط ضعف را در دیگران میبینند و میخواهند به دیگران در رفع آنها کمک کنند.
غالباً، وقتی میخواهیم مشکلات دیگران را قبل از اینکه در زندگی خود آنها را رفع کنیم، حل کنیم، سراغ محدود کردن بینش خود نسبت به آن مشکل میرویم. کمک به دیگران برای عبور از چیزی که ما شخصاً از آن عبور نکردهایم، بسیار دشوار است. همچنین کمک به دیگران از موضع قدرت و داشتن دانش بالا در موضوعی بسیار الهام بخشتر و جذابتر است.
بیشتر بخوانید: اثر ذهنیت رشد در پیشرفت کاری شما
جوانب مثبت زندگی را ببینید و سخت نگیرید
بسیاری از ما از بازیگوشی در محل کار طفره میرویم. بیشتر افراد به این اعتقاد دارند که باید در محل کار بسیار اتو کشیده حضور پیدا کنند و پس از اتمام کار نیز به همان شکل راهی خانه شوند. وقتی بازی میکنیم و سرگرم میشویم، در مورد کارهایی که انجام ندادهایم احساس گناه میکنیم.
ما به نوعی کسالت آور بودن در محل کار را به امری عادی تبدیل کردیم و چه اتفاقی بیفتد که در محل کار سراغ سرگرمیها و شوخی برویم. نرمال کردن کارها به معنی طبیعی بودن آنها نیست. کارهایی طبیعی هستند که انجام دادن آنها برای ما طبیعی باشد.
کسالت مزمن نشانهی سالم بودن نیست. این اغلب نشانه این است که ما تمایلات کودک درون خود به بازی و اکتشاف را نادیده میگیریم. یکی از سؤالات خوب که در این موقعیتها میتوانید از خود بپرسید این است که، آیا من عاشق روند کارم هستم؟
اگر تمرکز ما در درجه اول بر روی نتایج باشد و ما در حال تقلا زدن برای انجام کارها باشیم، احتمالاً پاسخ “نه” است. به عنوان یک انسان بسیار مهم است که روند کار خود را دوست داشته باشید، زیرا الف) جایی است که ما بیشتر وقت خود را صرف می کنیم و ب) نتیجه کار ما بیانگر این است که چقدر به کار خود اهمیت میدهیم.
کار با یک احساس تعهد، خاصیت الهام بخش بودن آن را از بین میبرد. بنابراین، یکی از مؤثرترین روشها در شارژ دوباره روحیه این است که، کارها را فقط به این دلیل که دوست داریم انجام دهیم، به اتمام برسانیم و به آنها به چشم تعهد و وظیفه نگاه نکنیم.
بخشی که در واقع با آن دست و پنجه نرم میکنیم، کنار گذاشتن احساس گناه و درک این موضوع است که اختلاف بین سرگرمی و مسئولیت پذیری، یک انتخاب نادرست است. آنچه قرار است انجام دهیم همان کاری است که دوست داریم انجام دهیم و هیچ شکافی بین شما و کارتان وجود ندارد. فراموش نکنید که، عمیقترین شادی ما عمیقترین نیاز جهان را برآورده میکند.
وقتی با کارمان هیجان و اشتیاق داشته باشیم، به راحتی میتوانیم این احساسات را به دیگران نیز منتقل کنیم. شاد بودن و روحیه داشتن در مشاغل دقیقا همان چیزی است که دنیا از ما انتظار دارد و ما میتوانیم به این خواسته اعتماد کنیم.
کار زمانی باعث افزایش روحیه ما میشود که به خود اجازه دهیم همان باشیم که قبل از کار هم بودیم.